لیمو در جست و جوی زمان از دست رفته
لیمو در جست و جوی زمان از دست رفته

لیمو در جست و جوی زمان از دست رفته

به تمام دوستان نادیده ی عزیزم

سلام

نمیدونم از کجا شروع کنم، مدام جملات رو پس و پیش میکنم تا متن منسجم بشه و نمیدونم چقدر موفقم!

معمولا روزهای تعطیل، خصوصا آخر هفته ها به وبلاگ سر نمیزنم. این روزهای سیاه هم که اصلا دستم به نوشتن نمیره اما امروز... خنده های یک دختر شونزده ساله که بعد از کلی زجر الان زیر خروارها خاک خوابیده رو میدیدم و اشک میریختم و مثل همیشه که افکارم پریشونه غیرارادی وبلاگ رو باز کردم. با اینکه خیلی وقته پست جدیدی ننوشته بودم اما قسمت نظرات تعداد نظرات جدید رو بهم نشون داد؛ وقتی باز کردم نمیتونم توصیف کنم اون نور رو. انگار از بین کلی ابر خورشید بهت لبخند بزنه و اشعه نور که ابر رو میشکافه ببینی. لبخندم در اون لحظه جزو واقعی ترین حالت های صورتم در زندگیم بود. پیش از امروز هم چندبار اتفاق افتاده بود اما اینبار به خودم جرات میدم و اسم اون نور رو عشق و دوستی میذارم. دوستانی که تابحال ندیدم و صداشون رو نشنیدم اما محبتشون رو حس کردم. حالا میدونم که چه چیزی وقتی سرم خیلی شلوغه یا خیلی روحم درگیره من رو به اینجا میکشونه و ممنونم  :)


 با محبت و دوستی فراوان، لیمو

یک همزاد در فراسوی مرزها

از لیمو به لیمو جانم


روزی که از پیوند های یک وبلاگ، وبلاگِ دکتر رو پیدا کردم و هیجانزده از کشف قشنگم مشغول خوندن بودم،  فکرش رو هم نمیکردم که باعث بشه تو رو پیدا کنم. خیلی اتفاقی بهم گفتن که از وبلاگ یک نفر هم اسم من دیدن کردن و من باز هم خیلی اتفاقی وقتی میخواستم پاسخ کامنتم رو ببینم اسمت رو توی کامنتها دیدم.

وقتی شروع به خوندن وبلاگت کردم قشنگ بود اما هرچی میرفتم جلوتر دوتا شاخ خوشگل روی سرم سبز میشد از این همه شباهت! من معمولا برای همه آدم عجیبی ام و اینکه یکی مثل خودم پیدا کردم برای خودم از همه عجیبتر بود آخرش هم با یکی از پستات حسابی دلم رو بردی و الان اینجام و دارم پست مینویسم.

امیدوارم در کنار خانواده خوشگلت همیشه شاد و موفق باشی.


با محبت فراوون ، لیمو


پی نوشت اول: باید بگم در دلبری حرف نداری

پی نوشت دوم: خیلی از جاها برات کامنت گذاشتم و متوجه شباهت هامون شدی اما چون نمیخواستم پنگوئن از شاخهای مامانش بترسه خیلی از شباهت ها رو نگفتم بهت!