لیمو در جست و جوی زمان از دست رفته
لیمو در جست و جوی زمان از دست رفته

لیمو در جست و جوی زمان از دست رفته

شاید شاید شاید

یک ربع ساعت از تموم شدن تماشای فیلم "در دنیای تو ساعت چند است؟" میگذره و من با تناوب و تکرار ترانه متن فیلم (که به گمونم یه کاور شمالی زیبا از آهنگ Quizás آندره بوچلی عزیزم هست) این پست رو مینویسم. این فیلم آنچنان برام تاثیرگذار بود و من رو به گذشته برد که خواب عصر نازنینم رو با رغبت فداش کردم و واقعا کمتر وقتی چنین از خود گذشتگی در من پدیدار میشه. این فیلم من رو به یاد چندین باری که گلی بودم و فرهادهایی که دیدم انداخت و یکی از همه بیشتر چون حتی انتهای فیلم هم شبیه آخرین صحبتم باهاش بود. گیله گل خیلی من بود چون عاشق فرانسه و تمام ضمایمش بودم، سرم به کار خودم بود اما از گفتگو و لبخند زدن به دیگران خسته نمیشدم. درس میخوندم و همزمان دنبال موسیقی و هنر بودم. گاهی که عصبانی میشدم همینقدر تند و تلخ بودم و بعدش پشیمون اما عذرخواهی نمیکردم؛ فقط دوباره لبخند میزدم. فرهادی که مدنظرمه یکی از دوستان خانوادگی بود که اختلاف سنی ناچیزی هم با من داشت. مدتی در محل کار سابق من مشغول بود، کم حرف و بسیار آروم بود. اکثرا بعد از اتمام ساعت کاریش چند دقیقه ای پای میز من می ایستاد و در حد دو سه جمله کوتاه صحبت میکرد اگر هم حرفی نداشت ناظر صحبت و شوخی من و همکاران بود و الان که فکر میکنم به یادم میاد که میگفتم : چرا نمیری خونه؟ یا مگه دیوونه ای بیشتر می ایستی؟ هیچ صحبتی نبود اما نگاه و توجهاتش حتی دوست خانوادگی مشترکمون رو هم مطلع کرده بود. میون همکارام هم رفته بود توی لیست اونهایی که میان بهم پیشنهاد بدن و بعدش اوت میشن. که البته برعکس بقیه هیچوقت واقعا توی این لیست نرفت. دو سال بعد به دلایل مختلفی استعفا دادم که موافقت نشد و به شعبه دیگری منتقل شدم. یک روز پیک برام بسته ای آورد که ارسال کننده ناشناس بود. همکارام جمع شدن که بازش کنم و هر کس حدسی میزد. جعبه ی نسبتا بزرگی بود که هرچی باز میکردم داخلش یک جعبه کوچکتر و گل بود. در نهایت یک نوشته تک خطی به زبون انگلیسی بود در وصف عمق چشمهام. هر چه جستجو کردم فرستنده پیدا نشد. حتی بنا بر حدس و گمان تعدادی از مظنونین به همکاران و دوستهای سابق هم سپرده بودم.پیدا نشد و بعد از مدتی فراموش کردم. طی سالهای بعد چندباری دیدمش در حد سلام و احوال پرسی و یکبار که صحبت طولانی شد گفت کار من بود. وقتی از دلیلش پرسیدم گفت دلیلش همون تک خط بود. دلیل تمام ایستادن هام تماشای موهات که به شکل عجیبی خوشگل میبستی! بود و چشمهات. پرسیدم چرا همون موقع نگفتی؟ گفت زیبا بود همه چیز و نمیخواستم خرابش کنم و همین. دیگه صحبتی نکردیم و ندیدمش :)


پی نوشت: ترانه و ترجمه آهنگ رو اینجا براتون میذارم. یکی از موسیقی های محبوب منه.

نظرات 25 + ارسال نظر
همراز شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 19:31

همراز جانم خوبی؟ کجایی دختر دلم برات تنگ شده

نگار چهارشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 23:24 https://zanekhoshbakht.blogsky.com/

وای چقدر لجم می گیره از اینایی که نمی رن به طرف بگن چه حسی دارند! خوب بابا مگه چند سال زنده ایم؟

یکی از دلایلی که خیلی پیگیر خاطراتتونم همینه که جسارت رو داشتین. بنظرم این زندگی ماست و اگر براش جسارت نداشته باشیم پس کجا داشته باشیم؟؟

taraaaneh سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 19:23

Hello this is my new address: 2ndtaraaaneh.blogsky.com

ثنا جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1402 ساعت 21:07

سمت چپ سینه ی ما یک جای خالی هست که شبیهِ شماست

عزیزدلم چقدر زبان محبتت زیباست...

عمه اقدس الملوک دوشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 18:50 https://amehkhanoom.blogsky.com

ننه لیمو به این آبی خان بگو قدر نوشتن یک پست تو را بما پس بده خو عمه

وای عمه سر صبح با اعصاب خراب وبلاگ رو باز کردم، خدا خیرت بده خندوندیم. بله حتما ابلاغ میشه.

غ ز ل پنج‌شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 14:58 https://life-time.blogsky.com/

همه مون یک جاهایی جرات گفتن حرف دلمونو نداریم
ولی من تو دانشگاه یه پسری رو خیلی دوست داشتم
نمیدونم‌چطوری؟ الان که بادم میاد قلبم میریزه
ولی رفتم بهش گفتم.
اون رابطه خیلی سطحی و کوتاه تموم شد
اما من از اینکه همه تلاشم رو به خاطر خووم کرده بودم راضی بودم

چه جسارتی داشتم

بله اما بنظرم اگر حسمون واقعی باشه برای ادامه زندگی به اون جسارت احتیاج داریم. خیلی کار خوبی کردی حداقلش اینه که توی ذهنت شبیه یه رویای دست نیافتنی و حسرت نمونده.

ربولی حسن کور دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 10:13

حالا من میخوام عادت غلط گیری را ترک کنم.
اگه گذاشتند!

دیگه بهش معروف شدین کاری نمیشه کرد.

امیرحسام دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 02:23 https://bimoghadame.blogsky.com

سلام. خوبید؟
موندم چطور دکتر به املای کلمه «مضنونین »گیر نداد!!
من با الیشاع و سایر دوستان موافقم. کسی که چیزی را از ته دل میخواد باید شهامت داشته باشه و حرفش را بزنه. به هر روی، تقدیر شما و ایشون چیز دیگری بوده و انشالله هر دو موفق باشید.

سلام به شما. ممنونم امیدوارم شما هم خوب باشید.
وای درست میگید. اصلاحش میکنم الان
+ بله من خودمم همین نظر رو داشتم و دارم. به همین خاطر با اینکه خیلی هم مشهود بود اما چیزی نگفتم تا خودش بگه که نگفت.

تیلوتیلو شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 10:43 https://meslehichkass.blogsky.com/

سلام عزیزم
بلاگ اسکای همچین سوت و کور هست که نگو و نپرس
فکر کنم فقط خودم و خودت هستیم

سلام به شما
آره دقیقا. فکر کردم فقط خودم حسش کردم

پریسا سه‌شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 15:53 http://parisabz.blogsky.com

چه قشنگ بود کلی احساساتی شدم

عزیزدلممم

فاطمه دوشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 19:19 http://Ttab.blogsky

حیف شدکه.ببین چقدروقت گذاشته چقدرجرات جمع کرده چقدراحساس خرج کرده که اینطوری کرده
نمیشه کاری کرد؟

بله خیلی بیشتر از چیزی که نوشتم شاید، چون همه واضح میدیدن. مثلا من موی بلند میپسندیدم و همه میدونستن، موهاش رو تغییر مدل داد که بلند بشه. بدون حتی یک کلمه صحبت راجع بهش و الان کاری که نمیشه کرد امیدوارم موفق باشه. :)

الف جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 08:57 https://elfinz.blogsky.com/

واقعا با نگفتن همه چیز زیباتر می‌مونه؟

بنظر من که نه. یعنی میدونی بهرحال باید تکلیفم مشخص باشه، اینطور غم عشق خوردن و بلاتکلیف بودن رو نمیپسندم.

قره بالا پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 17:25

کادو
توش بنویسن: چشات، لعنتی چشات

دیووونه
فکر کنم نوشته بود:" چشمانت مانند اقیانوسها عمیق و زیباست و من در آن غرق شدم." یه همچین چیزی.

الیشاع پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 16:10 http://daily-elisha.blogfa.com/

به نظرم پسری که از دختری خوشش میاد، در وهله اول لازمه شهامت داشته باشه و قدم پیش بذاره، رقیب‌هاش رو کنار بزنه و با اعتماد به نفس بره جلو و صحبت کنه و رابطه‌ای رو استارت بزنه.

نه اینکه از دور نظاره کنه و پنهانی هدیه بفرسته و مخفیانه ابراز محبت کنه و در آخر هم وقتی اصلا دیده نشد و دختر مورد علاقه‌اش هم فرد دیگه‌ای رو پسندید، پنهانی شکست عاطفی بخوره و بره ...

چقدر ما واحد درسی و دانشگاهی تو مدرسه و دانشگاه گذروندیم؛ چرا واقعا یک واحد حداقل نباید به آموزش داشتنِ شهامت یا نحوه ابراز علاقه صحیح به فرد مورد علاقه، اختصاص می‌داشت؟

امیدوارم برای شما بهترین‌ها رقم بخوره لیموی عزیز فیلم جالبی به نظر میاد، سپاس از معرفی

نظر من هم دقیقا همینه. خیلی وقتها حتی آقایونی که میشناختم رو مجبور میکردم که برن و حرف دلشون رو بگن. خیلی مهمه به نظر من.این ترس از جواب رد خیلی موقعیت ها رو خراب میکنه و بنظرم حسرت دائمی بعدش به مراتب بدتره. و نکته مدنظر منم همیشه این بود که وقتی کسی حتی شهامت گفتنش رو نداره دو روز بعد توی یه سختی چطور روش حساب کنم؟!
+ خیلی ممنونم همچنین برای شما

قره بالا پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 09:39

اوخی
دلم سوخت براش

منم دلم خواست

چی دلت خواست خوشگل خانوم؟

Joy پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 01:39

من این فیلم رو بیشتر از تعداد انگشت های دست سالها قبل دیدم، انقدر که دیالوگهاشو حفظم و ناخوداگاه میگم.

جوی عزیزم چقدر خوشحالم که پیامت رو میبینم و کاش دوباره مینوشتی. بهت میاد که فیلمش رو دوست داشته باشی. :)))

ربولی حسن کور چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 12:30 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
این فیلمو ندیدم اما باید قشنگ باشه
اون آقا را درک میکنم. جواب رد شما میتونست همین ارتباط ناچیزتون را هم از بین ببره. اما میتونست بعد از منتقل شدنتون حرف دلشو بزنه.
گرچه حالا دیگه گذشته و امیدوارم هردوتون خوشبخت باشید.

سلام به شما
خیلی قشنگ بود. بنظرم نزدیک به سینمای استاد کیارستمی یا کارهای قدیمی استاد مهرجویی بود.
نمیدونم ولی همیشه و خصوصا اون سالها جسارت گفتن خیلی برام مهم بود و بارها هم آقایونی در مسیرم بودن که رفتارشون روشن بود اما اصل مطلب رو نمیگفتن. :)
ممنونم و من هم امیدوارم.

سعید چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 12:06 https://anti-efsha.blogsky.com

یه کوچولو هم فکر نمی‌کنی که سیستمت نیاز به بازسازی و اصلاح داره، آیا؟

به حرفتون فکر کردم. همیشه در تلاش بوده و هستم که بهترین نسخه ی خودم باشم. از گذشته تا به امروز تغییراتی داشتم اما از چیزی که بودم پشیمون نیستم.

ثنا چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 11:54 http://fergoon.blogfa.com

لیمو!

ثنا!!

تیلوتیلو چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 10:20 https://meslehichkass.blogsky.com/

بعضی ها چقدر زیبا بلد هستند احساسات خودشون را زیبا و ناب حفظ کنند
قلمت حرف نداره
از یه اتفاق ساده و یه خاطره میتونی یه نوشته ناب در بیاری
و من از خوندنت لذت میبرم

آره اما حس میکنم باید بشه به فعل هم تغییرش داد .
ممنون تیلوجان. محبت داری عزیزم

samar چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 10:08 https://glassbubbles.blogsky.com/

من عاشق بوچلی ام و لامصب پسرشم شده عین خودش این آهنگم که بلهههه فوق العاده ست. یاد اولین باری که توی نوجوونی کشفش کردم افتادم و باورم نمیشد و با اینکه ایتالیایی میخوند یادمه آهنگ sentimento رو هزار بار شنیدم و گیج مونده بودم این چرا انقد خوبه.
فیلمو چار بار اون موقع ها توی سیما دیدم و بی نهایت دوست داشتنی و خوش خاطره ست. من تیپ شخصیتی ام مناسب درک عمیق آدم این چنینی نیست و خیلی منتقد نگاهشم ولی میتونم احترام بذارم و بفهمم دلیل پشت عملش چی بوده ..
بوی رشت و بازار روز و موسیقی و اسباب عاشقی مشامم رو سر صبحی پُر کرد مرسی برای این هدیه

منم. بعد از پاواروتی حتما انتخابم بوچلیه در مورد پسرش نمیدونستم. جدی؟ توی صفحه اینستاش هم چیزی ندیدم ازش. اینطور ترانه ها واقعا من رو به زمان کشفشون میبره و رزوها و خاطرات...
خیلی قشنگ بود واقعا. در حین تماشا دوبار آرزو کردم که کاش میشد توی سینما ببینمش.
+ خب واقعیتش من هیچوقت حتی احترام هم نمیذاشتم به این دیدگاه دوستانی که پسر بودن و برام درد دلی میکردن رو وادار میکردم برن و حسشون رو بگن. نظرم همیشه اینه که یه پایان تلخ بهتر از تلخی بی پایانه. کلیشه ایم نه؟ شخصا دلم نمیخواد حسرت امتحان نکردن شانسم رو داشته باشم.
بوسه ی فرااوون

زهره چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 09:03 https://shahrivar03.blogsky.com/

من هم چیزی نمی‌نویسم که زیبا بمونه

نوشتنت زیباست و دیدن اسمت زیبا تر. بنویس، این فقط یک خاطره ست :)

دزیره چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 08:15 https://desire7777.blogsky.com/

perhaps, perhaps, perhaps

و بین این شایدها زندگی ها کردیم :) ❤️

عمه اقدس الملوک چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 00:50 https://amehkhanoom.blogsky.com

من قلبی شدم

به به

آتشی برنگ آسمان چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 00:39 https://atashibrangaseman.blogsky.com

چ احساس نابی...

و کسی که بلد بود ناب نگهش داره...❤️

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد