لیمو در جست و جوی زمان از دست رفته
لیمو در جست و جوی زمان از دست رفته

لیمو در جست و جوی زمان از دست رفته

همگناه

همین حالا که مینویسم تازه تماشای فیلم نیمه‌ ی پنهان رو تموم و حس میکنم جدای از تمام مفهوم و حرف این فیلم، چقدر دلم میخواد صحبت کنم. چقدر دلم میخواد جملات کلیدی نقش اول که کلیشه به نظر میاد اما حقیقیه رو توی تمام زندگی مرور کنم. چقدر مهمه خوب قضاوت کردن نه سریع قضاوت کردن و بالطبع خوب شنیدن. چند درصد از ما این شانس رو داریم که شنونده ی خوبی داشته باشیم؟ (یا حتی باشیم!) چند نفر از ما اونقدر خوش شانس هستیم که بتونیم حرفمون بدون ترس از قضاوت به شخص مورد نظرمون بگیم؟ مقصودم از حرف، نظر یا حسمون به شخص مقابل نیست. نشستن و گفتن از حسها و رازهایی که ممکنه مورد قضاوت قراربگیری اما قلبت رو سبک میکنه ست. تعریف کردن یک روایت قدیمی یا ذهنی و گفتن حست راجع به افراد روایت یا حتی خودت.

همیشه بر این باورم که تمامی آدمهای اطرافم ساخته شده از مجموعه ی تجربه ها و اتفاقاتی هستند که از سر گذروندند. مطمئنم حتی نیاز به بستن چشمها ندارم که به یاد بیارم چه کسانی توی زندگیم نقش کلیدی و آموزنده ای داشتند طوریکه حداقل رد پای کوچکی در صفحه ذهنم و وجودی که الان دارم گذاشتند. دوست دارم ازشون بنویسم، دوست دارم بهشون بنویسم اما توانایی در میان گذاشتن حس و ذهنم بصورت کاملا شفاف رو خصوصا با خودشون ندارم. انگار همیشه سپری مقابل ذهنم از محتویات قلبم و ذهنم شبیه رازهایی جاویدان محافظت میکنه. شاید این رو هدفی برای پایان این سالم بگذارم. رد شدن از این خط امن و نوشتن؛ حتی شده بصورت ناشناس یا رمزدار در جایی غریب.


پی نوشت:  میخواستم بپرسم امکان داره فعلا سوالی درباره سفرنامه نپرسید تا در اسرع وقت تکمیلش کنم و الان حرفهایی که در دلم دارم بنویسم که در جملات بعدی حقیقت گل درشتی برام واضح شد. هستند افرادی که مرحمت داشته باشند و منتظر شنیدن و خواندن سفر من، مو به مو باشند. بی اغراق لحظاتی طولانی قلبم گرم شد. بدقولی نمیکنم و مینویسم. برای شما و برای خودم :)

نظرات 13 + ارسال نظر
قره بالا چهارشنبه 5 دی‌ماه سال 1403 ساعت 21:45

بنویس عزیزم
بنویس

سلام قره بالای عزیزم. خیلی دلتنگتم :(

الف گمشده جمعه 30 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 15:21 https://elfinz.blogsky.com/

می‌تونم بپرسم منظورت از خوب قضاوت کردن چیه؟

چیزی که منظور منه بدون تعصب قضاوت کردنه. مثلا توی این فیلم به دلیل درک فرد دیگری، زن به همسرش دفتر خاطرات جوونیش رو میده که داخلش از کارهای سیاسی و عشقش نوشته و مرد داستان سریع و متعصبانه رفتار نمیکنه. کامل میخونه و سعی میکنه حرفش رو درک کنه (در حالیکه در ابتدای فیلم نظرش چیز دیگه ای بوده). یعنی کسی که واقعا بخواد متوجه بشه چی میگی و چه حسی داشتی بدون اینکه قضاوتت کنه کارت خوب بوده یا بد.
حالا این تعمیم پیدا کنه به مادر، دوست یا هر کسی که قلبا بهت نزدیکه و دوستت داره. دنیا به نظرم گلستون میشه.

آرش پنج‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 19:50 https://apblog.ir/

شاید مهمترین و ماندگارترین اثری که از ما به جای می‌مونه همین نوشته‌ها باشه. همونطوری که نوشتارهای برجا مونده از گذشتگان، چراغ راه امروز ما هم شده...
بی‌صبرانه منتظر نوشته‌های جدید و البته سفرنامه هم هستم...
شاد و سربلند باشید.

امیدوارم در حد اونها باشیم :))
خیلی ممنون که به یاد هستید. حتما در اولین فرصت

میم یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 11:34 https://taaaarik.blogsky.com/

کلمه و نوشتن و روایت. واقعا همین باقی می‌مونه از ما در جهان.

واقعا همین. حتی ذهن هم نمیتونه نگهدار همیشگی باشه.

نگار یکشنبه 25 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 05:37

چه متن قشنگی نوشتی لیمو جان. چقدر حس خوبی داشت.

ممنونم نگارجون. حس خوب امنیت

نینا جون شنبه 24 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 12:42

لیمو خیلی خوشم میاد ازت میخوام بگیرمت برای پسر دایی بابام جدی میگم قبول میکنی پیشنهاد بدم ؟ کاش بگیرمت نیمه پنهان حاج یاشار اقا بشی

شما محبت داری نینا جون. من امسال قبول کردم و رسما نیمه پنهان آقای آبی شدم،

Pariiish چهارشنبه 21 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 23:39 http://magicgirl.blogsky.com

یکی از چیزایی که در موردش به خودم افتخار میکنم اینه که تونستم آدم امنی برای اطرافیانم باشم و راجع به ناگفته هاشون به راحتی باهام صحبت میکنن.چیزی که برام عجیبه اینه که من تو بچگی و اوایل نوجوونی خبرچین ترین آدمی بودم که میشد دید ولی از یه جایی به بعد کن فیکون شدم

عاااا این بزرگترین دستاورد هر انسانی میتونه باشه. ولی آدم امن بودن خیلی باحاله. کلی تجربه به دستت میرسه بدون اینکه آسیبی دیده باشی.

امیرحسام سه‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 18:20 https://bimoghadame.blogsky.com/

سلام. این فیلم را ندیدم. سفر برای تازه شدن روحیه خیلی خوبه.

سلام به شما
خیلی. واقعا فشاری رو تحمل میکردم که کم کم داشت کار به خرد شدن استخوان ها میرسید و همین سفر کوچیک نجاتم داد.

کوهنورد یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 16:11 http://1kouhnavard.blogsky.com

نوشته های شما همیشه جذاب بوده.
مشکل ما ننوشتن شماس.

شما محبت دارید جناب کوهنورد.
دارم سعی میکنم که بتونم

Lunacy یکشنبه 18 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 10:25 https://lunacy.blogsky.com/

من فکر می کنم علت درک نشدن ما گاهی وقت ها ریشه در همین نشنیدن ها دارد.

بله درست شنیدن و واقعا شنیدن مسئله ست اما اینکه چیزهایی رو از بن و ریشه بگیم یا نه هم مسئله ست. همینطور که بزرگ و بزرگتر میشیم به مرور یاد میگیریم هرچی کمتر بگیم کمتر در معرض خطریم و خب تکلیف یه عالمه حرف انباشته در دل چی میشه؟

دزیره جمعه 16 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 18:09 https://desire7777.blogsky.com/

هر وقت هرچی دوست داشتی بنویس لیمو جونم

بوسه به شما دزیره جونم

خانم مهندس پنج‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 23:03

زشته اگه بگم ندیدم این فیلم رو
ولی حتما میبینم
همیشه به سفر باشی و حسابی خوش بگذره

نه اصلا اما واقعا فیلم قابل تاملی بود. فیلم دو زن که آقای دکتر هم گفتند، از همین کارگردانه و توجه برانگیزه.
ممنونم خانم مهندس مهربونم.

ربولی حسن کور پنج‌شنبه 15 آذر‌ماه سال 1403 ساعت 08:47 http://rezasr2.blogsky.com

سلام
اگه منظورتون همون فیلمه که نیکی کریمی بازی میکنه سالها پیش دیدمش. فیلم قشنگیه اما من دو زن را بیشتر دوست داشتم.
امیدوارم سفر بهتون خوش گذشته باشه.

سلام به شما
بله همون و چه مقایسه هوشمندانه ای. هر دو فیلم ساخته و نوشته ی یک کارگردان، در یک زمان و در یک فضای زمانی. حتی میشه فرشته رو همون دختر در دو حالت متفاوت در نظر گرفت با این تفاوت که دو زن واقعی تره. یعنی میدونید این آزارها رو همه دیدیم ولی همون طور که توی پست گفتم اون روایت شنیدن بی قضاوت رو نه. اعمال و رفتار فرشته ی دو زن واقعی تر و ملموس تره.
+ ممنونم بله. کلی به حافظه بصری و تاریخیم اضافه شد :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد