لیمو در جست و جوی زمان از دست رفته
لیمو در جست و جوی زمان از دست رفته

لیمو در جست و جوی زمان از دست رفته

تن سپرده به تبر

واقعیت امر این بود که خیلی خسته بودم. شب دیر خوابیده بودم و صبح طبق معمول زود بیدار شده بودم. سرکار هم حسابی سرم شلوغ بود و اولین باری که وقت کردم ساعت رو ببینم از ۱۱ گذشته بود. توی مسیر برگشت به خونه افکارم خیلی پیچیده   عجیب غریب شده بود. خیلی جدی به مراسم ازدواجم فکر میکردم. بصورت کاملا دقیقی خودم رو توی یه لباس سفید ساده با تور بلند میدیدم که میخندم و میرقصم و میخواستم بدونم دوست دارم چه آدمهایی توی خنده‌هام شریک باشن، چه نوشیدنی و غذایی سرو بشه و... . همینطور هم که فکر میکردم به خودم میخندیدم که الان چه دلیل و موضوعیتی داره این ماجرا که باید انقدر دقیق بهش فکر کنم. به جز اینکه از شدت خستگی مغزم هنگ کرده دلیلی پیدا نکردم. وقتی رسیدم خونه؛ پیامک آبی رو دیدم که ساعت جفت دیده بود و فرستاده بود. خندیدم و گفتم به یادت بودم. پرسید که چرا و من باهاش تماس گرفتم. همینطور که میخندیدم براش تعریف کردم و واکنشش این بود: "تو هم چه خوب بی دغدغه‌ای که به همچین چیزایی فکر میکنی." یادم اومد بارها این حرف رو از بقیه شنیدم. چه خیال‌ پردازی ها که حتی به خنده گفتم یا برام جدی نبودن و این واکنش رو از اطرافیان گرفتم اما انگار این با بقیه فرق داشت. شاید هم نداشت و توقعم ازش با بقیه متفاوت بود، نمیدونم. دوباره مشکلات خانوادگی، تورم، تفاوتها، ترسهام و همه یادم اومد. دیگه توی ذهنم با یه لباس سفید و تور بلند تنها وسط یه تالار تاریک ایستاده بودم و حتی لبخند هم نداشتم.


پی نوشت: اصلا قصد ناراحتیم رو نداشت. وقتی فهمید توی ذوقم خورده عذرخواهی کرد و توضیح داد که منظورش اینه چه خوبه که موانع رو بزرگ نمیبینم و با خوشبینی به چیزی که میخوام فکر میکنم. از خیالپردازی های جدیدش راجع به آینده با من گفت اما دیگه خیال من لبخند نزد و مهمون نخواست. انگار همه‌ی ترسها هجوم آوردن.

بعد نوشت: البته بی انصاف نباشم همیشه آبی توی خیالپردازی راجع به آیندمون از من جلوتره. ولی خب این توی ذوق خوردنه شبیه تمام بارهایی بود که از دوست و خانواده شنیده بودم. حتی گاهی کامنتهایی که اینجا می گیرم. :)

نظرات 26 + ارسال نظر
شادی چهارشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1402 ساعت 11:27 http://setarehshadi.blogsky.com/

ناراحت نشو لیمو جان، حتما آبی قصد بدی نداشته از یک مرد به اندازه یک مرد انتظار داشته باش. اینجوری کمتر تو ذوقت می‌خوره عزیزم.

واقعا باهاتون موافقم شادی جون و چقدر بامزه گفتین تا باز کردم خندیدم

Pariiish جمعه 29 دی‌ماه سال 1402 ساعت 01:07 http://Magicgirl.blogsky.com

به عنوان کسی که خیلی خیال پردازی میکنه و اگه برآورده نشن قشنگ شاکی میشه،وقتی نوشتتو خوندم دردم گرفت.یه سریا میترسن رویا ببافن،چون اگه به واقعیت نپیونده تو ذوقشون میخوره پس کلا بیخیالش میشن.یه سری دیگه یواشکی خیالبافی میکنن اما هیچ موقع جرات نمیکنن در موردش صحبت کنن با بقیه، گروه سوم اما خیلی خوبن.خیال میبافن و انقدر واضح در موردش صحبت میکنن انگار اگه دستشونو دراز کنن بهش میرسن،همینقدر نزدیک. و اگه پیش دسته اول صحبت کنن میخوره تو ذوقشون و دسته دوم تحسینشون میکنن.من از یه جایی به بعد تصمیم گرفتم فقط پیش گروه سوم که مثل منن در مورد رویاهام صحبت کنم.چون اون تلخی بعدشو نمیتونم تحمل کنم. به خیال پردازی ادامه بده چون بعضی وقتا تنها راه فرار از دنیای واقعیته.

آبی از دسته دومه فقط بعضی وقتا جراتش رو پیدا میکنه که برام بگه، همیشه هم میگه میترسم بگم و نشه.
پس درکم میکنی :) امیدوارم موتور ابرهای خیالپردازیامون هیچوقت خاموش نشه.

مهربانو دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1402 ساعت 16:42 http://baranbahari52.blogsky.com/

عزیز دلم این حس بد رو تجربه کردم میدونم که برات مهم بوده آبی جان اینو نگه ولی من احساس میکنم تفاوت نگرش بین ما و آقایونه وگرنه ابی جان منظور بدی نداشته

آره مهربانو جون فکر میکنم این هم یکی از اون باگهای بزرگ خلقته. با توجه به افکار و روحیه مون هم رو ناراحت میکنیم درحالیکه اصلا قصدش رو نداریم. و خب مشخصا آقایون و خانومها تفاوت دارن.

نگار دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1402 ساعت 03:16

لیمو جان کجایی؟ بیا از خودت و آبی بگو.

همین دور و برم. حتما اتفاقا دیروز به این فکر میکردم که چقدر دلم برای نوشتن تنگ شده.

الف یکشنبه 24 دی‌ماه سال 1402 ساعت 13:14 https://elfinz.blogsky.com/

هوم، چقدر این تو ذوق خوردن را می‌فهمم.

باز خداروشکر الان دیگه حواسش هست و حتی من یه چیزی میگم میره تو جزئیات وگرنه اصلا نمیتونستم تلخیش رو فراموش کنم.

کوهنورد شنبه 23 دی‌ماه سال 1402 ساعت 06:36 http://1kouhnsvard.blogsky.com

بعضی حرفها با اینکه منطور خاصی پشتش نیست و اتفاقا معنی خاصی هم نداره، اگه شخص خاصی اونو بگه، تمام معانی که نداشت الان پیدا می‌کنه.
نه که حتما با منظور گفته شده. شاید اون آدم خاص هم بی منظور و بی دلیل این حرف رو گفته. اما حرفهایی که اون میزنه نباید بی دلیل باشه چون ما بی دلیل نمیگیریم..

بله همین رو بهش گفتم ولی خب وقتی میدونم منظورش این نیست (پیش از این تقریبا ثابت شده) و حالا که متوجه کارش شده پشیمونه و توی یکی دو موقعیت دیگه تکرارش نمیکنه خب میبخشم :))

سحر پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1402 ساعت 21:19 http://Senatorvakhanomesh.blogfa.com

ته اش بغضم گرفت.
کاش همه رویاهای قشنگت واقعی بشه

ممنون سحر عزیزم. چه خوب که اومدی گمت کرده بودم.

فاطمه چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1402 ساعت 09:52 http://Ttab.blogsky.com

سلام .اگه رویایی به ذهنت رسیده یعنی قراره تحقق پیداکنه.آبی شایدبه خودش گرفته وخودشوکشیده کنار

سلام نه بابا آبی از من پیگیرتره برای این قضیه.

حدیث شنبه 16 دی‌ماه سال 1402 ساعت 14:50 http://Www.infinitelygreen.blogfa.com/

لیموی خوشگلم، کامنتت خیلی بهم حس خوبی داد درست مثل اسمت :*
مرسی از لطفت.
دوستم گفت اگه پای هر گلدون چندتا تیکه زغال بذاری پشه‌ها میرن. همین‌کارو کردم و جواب داد.

حدیث جان
+ جدی؟ ممنووون

آرش شنبه 16 دی‌ماه سال 1402 ساعت 10:33 https://apblog.ir/

قشنگی زندگی به همین خیال‌هاس و اصلا همین خیال‌پردازی باعث میشه که ما به هدفمون برسیم، شاید بعضی از خیال‌ها امروز به نظر محال بیاد اما فردا روزی دیگه‌ایه و ممکنه خیال محال امروز، بشه واقعیت عادی فردا...
به نظرم همه‌ی ما باید خیال‌پردازی ادامه بدیم و بدون توجه به حرف و رفتار بقیه راه خودمون رو بسازیم...
آرزو می‌کنم که همه‌ی خیال‌های امروزتون بشه واقعیت‌های عادی فردا...

بجز اینکه واقعی بشن بعضی وقتها برام یه دنیای دیگه ان. یعنی برای دقایق یا ساعتی از زمان حال و همه چیز فاصله میگیرم و توی اون موقعیتم انگار ولی قبول دارم. وقتی واقعی میشن خیییلی خوبه. ممنون از آرزوی قشنگتون. برای شما هم واقعی شدن رویاهاتون رو آرزو میکنم.

عمه اقدس الملوک جمعه 15 دی‌ماه سال 1402 ساعت 21:09 https://amehkhanoom.blogsky.com/

پیش میاد ننه

آره عمه جان

ایران دخت جمعه 15 دی‌ماه سال 1402 ساعت 13:50 http://delneveshtehayedeleman.blogsky.com

لیمو جونم به رویاهای قشنگت ادامه بده، هرچیز زیبایی که در خیال گنجد شاید روزی به واقعیتی زیبا تبدیل شود
در مورد توی ذوق خوردنم شاید اون لحظه مودش یه طوری بوده که این رو گفته و به قول خودش نمیخواسته ناراحتت کنه، مثل خیلی هامون که یه وقتایی یه حرفی رو از سر احساس خودمون میگیم و توی ذوق بقیه میخوره.

حتما
آره فکر کنم. دیروز به یه چیزی فکر میکردم بعد گفت به من هم بگو. گفتم نه ممنون! با یه صورت مظلومی گفت من دیگه عوض شدم، امتحان کن. فعلا که دو سه بار تست کردم سربلند بیرون اومده.

رها چهارشنبه 13 دی‌ماه سال 1402 ساعت 14:01 https://polibejavedanegi.blogsky.com/

لیمو جونم
این خودش یه جور زنگ خطر هست که باید خیلی بیشتر از قبل، از جهان بکر و بی بدیل رویاهات محافظت کنی. هر انسانی سرشتی داره و دور شدن از اون سرشت،زندگی رو سخت میکنه.حالا که افراد زیادی به حریم رویاهات تاخته اند، باید مواظب باشی که ناخودآگاه ناامید و دلزده نشی.بدون شک آدم با رویا زنده ست.هر کی مثل تو رویاهای قشنگ و شفافی داره، خیلی بیشتر از بقیه زنده ست

رها جانم
میدونی یه جورایی شبیه لب مرز رفتنه، وقتی میبینی ناامنه میترسی و میای عقب و تلاش میکنی دفاع کنی. ممنون ار تو که انقدر مهربونی و بهم دلگرمی میدی. من با همین خیال‌پردازی ها دارم به سمت بیکران و فراتر از اون میرم.

رضوان سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1402 ساعت 19:19 https://nachagh.blogsky.com/

همیشه هم نباید عاقلانه رفتار کنیم بعضی وقتها باید عاشقانه فکر کنیم .بیاد بیاوریم تا عاقل داشت فکر می کرد چگونه از رود بگذرد مجنون عاشق به آب زد و رد شد .پای استدلالیان چوبین بود.خوش به حال عاشقا.طفلک عاقلا

با بعضی وقتها موافقم ممنونم ازتون

ثنا سه‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1402 ساعت 16:11 http://fergoon.blogfa.com

سلام لیموی مهربونم
ممنونم از وقتی که گذاشتی و نظراتت برای وبلاگم.
همیشه ازت یاد میگیرم، و ممنونم که بهم سر میزنی
امیدوارم سالم و سلامت و شاد باشی.
بوس از راه دور.

سلام عزیزم
وقتم کم شده و دیرتر سر میزنم ولی مگه میشهوبلاگ کتابخور کوچولوم رو نخونم؟ ممنون از دعاهای خوب. برای تو هم

علیرضا دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1402 ساعت 17:31 http://nneverland.blogfa.com/

این تو ذوق خوردن ها من تجربه کردم کم و بیش ولی نه اینطوری
بیشتر اوقات من اونی هستم که تو ذوق همه میزنم، وقتی رفتیم بیرون به همه خوش میگذره میگم بریم یا فلان آهنگ چقدر مسخره بود.
ولی با کسی که اینطور دوستش داشته باشم اون کسی بود که هر دفعه و هردفعه توی ذوق من میزد و این یه چیز دردناکیه، ولی چه باک؟ ها
مهم تاثیری هست که روی هم میزاریم موافق هستی.

من توی ذوق آدمها زیاد زدم ولی نه برای انجام کاری و اینا. همیشه پایه‌ام اون مواقع. و فکر کنم باید تبصره بذاریم برای اونایی که دوستشون داریم و دوستمون دارن.
+ بله بله اما خط و خش میندازه.

دزیره دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1402 ساعت 09:36 https://desire7777.blogsky.com/

عزیزم قشنگترین زیبا ترین عروس خانوم خواهی بود و اون لحظه پرتاب شدن به لحظه موازی بوده امیدوارم بهترین ها برات پیش بیاد

عزیزم بوسه به قلب مهربونت دزیره جانم

پریسا یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1402 ساعت 22:13 http://parisabz.blogsky.com

چقدر از این پست متأثر شدم لیمو جون. متأسفانه من تو رابطه اونی بودم که تو ذوق می‌زد و پستت رو که خوندم حسی مثل وجدان‌درد بهم دست داد.
خدا رو شکر برای شما فقط بدفهمی بوده و گذشته.
آرزو می‌کنم خیلیییی خوشبخت بشید و همه رویاهات واقعی بشن

عزیزدلم
منم تابحال اینکار رو کردم. وجدان درد نداشته باشین بیاین از این به بعد حواسمون باشه.
خیلی خیلی ممنونم

متین یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1402 ساعت 21:36 https://matinzandy.blogsky.com/

چه خوب که ذهنتون و ضمیر ناخوداگاهتون برای فرار از شلوغی و مشکلات گریزی به خوبیها و برنامه ریزیهای نشاط اور و عاشقونه زده
میدونید این کار برای من یه راه نجات هست کنارش نگذارید، از موضع گیری پارتنرتون هم ناراحت نشید گاهی از اینکه همسفر زندگیمون داره خیالبافیهایی میکنه که شاید وقت و هزینه و زمان زیادی میخواد و خودمون هم داریم بهش فکر میکنیم اما خوب مسیر سختی روبرومون میبینیم یه ذره میترسیم و واکنش نشون میدیم هر چند خودمون هم همون خیالها و رویاهای قشنگ داریم اما یکمی مسعولیتمون بیشتره پس یه جور دفاع از خود بوده

این رویا پردازیها برای من در زمان شلوغیهای زندگی و مشکلات یه جور گریز و فرار و آزادی ذهنی هست ، خیلی نجات دهندست به ذهنت فرصت میدی همونطور که واقع گرایانه داری برای حل مسایل فکر میکنی شاد باشه بدونه که میگذره و حل میشه ذهن تقسیم بندی میکنی در زمان خودش به همه چی فکر کنه اما شادم باشه رهاش نکنید در کنار دیدن واقعیتها و راه حل ها

چقدر قشنگ توضیح دادین. چندبار خوندم. آره چون خودم به این خیالپردازی پیش اومده که واکنش معکوس نشون دادم یا چیزی گفتم که باعث ایجاد این حس بشه.
و بله همینطوره. ذهنم خودش به اون سمت میره. حتی اکثرا از نظر خودم منطقی نیست که مثلا بعد از یه روز کاری سخت و باشگاه چطور پرانرژی‌تر و خندون‌تر میشم اما خب میشه :)))
ممنون واقعا از کامنتتون

الیشاع یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1402 ساعت 12:26 http://daily-elisha.blogfa.com/

حسی رو که داشتی می‌فهمم لیموی عزیز منم اگه جای شما بودم، ضدحال می‌خوردم و احتمالا می‌پرسیدم که: یعنی تو به روز ازدواج فکر نمی‌کنی؟ و شاید با خنده در ادامه‌اش می‌گفتم که: اگه پشیمون شدی تا وقت هست بگو.

امیدوارم روزهات همیشه همراه با شادی و رویاهای زیبا باشه

من خیلی رک تر بهش گفتم زدی توی ذوقم. ازم عذرخواهی کرد و برام تعریف کرد اتفاقا صبح یه پروژه ای (که قبلا برام تعریف کرده بود) شروع کرده که با اولین درآمدش برام حلقه بخره و دقیقا هم یادش بود چه مدلی و داشت میگفت. میدونی الیشاع جان این فقط راجع به آبی نیست راجع به هممونه که بعضی وقتها متوجه نیستیم چقدر بد توی ذوق کسی میزنیم.
ممنونم همچنین

تیلوتیلو یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1402 ساعت 10:55 https://meslehichkass.blogsky.com/

سلام لیمو جانم
این حس را میشناسم
چون منم خیالپردازی را خیلی خیلی دوست دارم و خیالات انگار وسط سخت ترین لحظه ها میان که به دادم برسن
دوست دارم بهت بگم که حواست به خیالاتت باشه چون هر چی سن آدم میره بالاتر خیالات کمرنگتر میشن و واقعیت ها اونقدر پررنگ میشن که نمیزارن دیگه خیالات برای خودشون جولان بدن...
در ضمن اینکه آقایون نمیدونن دقیقا کجا چی باید بگن را دیگه خودت بهتر از من میدونی
با چند تا کلمه سرد و یخ زده .. یه خیال قشنگ و گرم و آفتابی را تبدیل کرد به یه حس بد که تا آخر عمر هم یادت نمیره ... میدونم منظورش این نبود.. میدونم که ناخواسته انجام داد ... میدونم چقدر دوستت داره ... میدونم توی شرایط بهتر توی خیالپردازی شرکت هم میکرد... ولی... ولی... ولی...

سلام تیلوجان
میدونم درک میکنی چون تمام وقتی کامنت میگرفتی داری تظاهر میکنی و چه و چه دقیقا می فهمیدمت. باور کن کلی مشکل دارم که از پا میندازنم اما فقط دوست ندارم تسلیم شم. نمیتونم، ذهنم میره روی حالت سرخوشی.
+دقیقا درست میگی. همین آبی روز قبلش بهم گفت چقدر خوشحالم میبینم انرژی داری و حالت خوبه. اونجا هم میخواست مثلا نظری داده باشه و شوخی کرده باشه ولی خرابکاری شد. :))

samar یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1402 ساعت 09:37 https://glassbubbles.blogsky.com/

درک میکنم چه احساس مزخرف و برخوردنده یی هست وقتی یه نفر حتی اگه خیلی نزدیک نباشه حسی که داری رو متوجه نشه و بدتر مسخره کنه ولی یه چیز دیگه یی هم هست بیشتر اوقات آدما مخصوصا آدمایی که نزدیکمون هستن واقعا منظورشون اون لحظه حرفی که میزنن نیست همزمان هم بد گفته میشه و هم بد برداشت میشه چون ذهن تو هم اون روز خسته بوده یا وقتی حرف میزنی میبینی طرف مقابل ذهنش هزار جا درگیره و چالش داره و منظورش از اون حرف مقایسه حجم باری که خودش داره با تو بوده
فقط بهترین کار به نظرم حرف زدن و گفتن دلخوری ها و بدفهمی هاست. بقیه آدما و قضاوتایی که میکنن هم بریز تو چاه مستراح, بعضی گله و غر زدن مداوم رو برتری میدونن, همونی باش که هستی

آره من این اخلاق رو دارم. تا جمله ش تموم شد گفتم زدی توی ذوقم و اون هم اصلا نذاشت توی اون حال بمونم. خوبی آبی اینه که وقتی میفهمه ناراحتم کرده تا برطرفش نکنه بیخیال نمیشه. شاید بهتر باشه یه پی نوشت اضافه کنم، من فقط از آبی به دل نگرفتم. این یه حس درونیم نسبت به تماااام آدماییه که خیالپردازی هام رو باور نمیکنن. توی اون لحظه همه افکارم دود میشه و برنمیگرده. ممنون که هستی سمر ❤️

Negar یکشنبه 10 دی‌ماه سال 1402 ساعت 04:30 https://zanekhoshbakht.blogsky.com/

چه خوب که انقدر تصورهات قشنگ و شاده. یاد جودی افتادم توی بابا لنگ دراز با اون دنیا و دید قشنگی که علاوه بر خودش ،ما رو هم شاد می کرد.
اما آخه چرا که نه؟ من که فکر می کنم یه روز این تصورهای درخشان برات خاطره می شن.

ممنونم نگار جون. نمیدونم حالا این طفلی که منظوری نداشت و از دلم درآورد اما بارها شده آدمها بهم گفتن یا مثلا همینجا کامنت نوشتن که مثلا خوشبحالت چه شادی.

زهره شنبه 9 دی‌ماه سال 1402 ساعت 23:01 https://shahrivar03.blogsky.com/

نه دیگه! نشد!
نذار واقع گراهای دور و برمون بالهای پروانه ای خیالمون رو بچینند؛ حتی با نیت خیرخواهی و از روی علاقه

خیلی سخته زهره فقط خودت بدونی چقدر سختی و مشکل میگذرونی و چون همیشه سعی میکنی حست خوب باشه فکر کنن مشکلی نداری! من فقط دیوونه و سرخوشم همین؛ وگرنه هزارتا مشکل دارم.

ربولی حسن کور شنبه 9 دی‌ماه سال 1402 ساعت 20:42 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
معلومه طوری مینویسین که آبی ناراحت نشه
فکر کنم وبلاگتونو پیدا کرده

سلام به شما
واقعا؟؟ بنظرم فقط سعی کردم واقع نگر باشم. یعنی همونجوری که اتفاق افتاده بگم.
خدا کنه پیدا نکرده باشه

قره بالا شنبه 9 دی‌ماه سال 1402 ساعت 18:34 http://Www.eccedentesiast33.blogsky.Com

ولشون کن لیمو جونم
این پسرا به خدا عقل ندارن
نمیدونن چی میگن
تو تصورات قشنگت رو داشته باش

همینجا هم بارها بهم گفتن با ادبیات مختلف...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد