خب مثل چند نوشته اخیر پست رو با گزارش آب و هوا شروع میکنم: هوا سرد همراه با تابش ملایم خورشیده. صبح زمان مراجعه به محل کار حتی با لباس گرم یخ میزنی، ظهر بدون لباس گرم تبخیر میشی و شب مجددا با لباس گرم به پروسه یخ زدنت ادامه میدی. با عرض و طول پوزش من از این آب و هوا استقبال میکنم و حتی این چرخش قهرمانانه ش هم بنظرم بانمکه. برگها به خوشگلی هر چه بیشتر دارن به کمال ریزش میرسن و رنگها از زرد و نارنجی به نارنجی و قرمز تغییر کرده و کم کم باید بریم آماده شیم برای یلدا. اصلا میدونید من تمام مراسمات ملی رو دوست دارم. از تمام مراسمات خودمون مثل نوروز و یلدا تا کریسمس و شکرگزاری و اینا. شیفته ی اون ریزه کاریهاشم که فقط خود مردم بومیش میدونن مثلا اسپندی که سر سفره هفت سینه، سکه هایی که روی برنجه یا عیدی که حتما باید لای کتاب باشه حالا نه که تصور بشه من همه جشنها رو بگیرم؛ اتفاقا نه. بنظرم اگر هر کسی جشن بومیش رو با این ریزه کاریای خوشگلش بگیره باعث میشه تا جشن ادامه پیدا کنه به نسلهای بعد هم برسه همونطور که به ما هم رسیده و بقیه هم میتونن قشنگیهای اون فرهنگها رو ببینن پس تا جایی که میتونم جشنهای خودمون رو یاد میگیرم و انجام میدم در جهت انتقال زیبایی و این صحبتها، جشنهای بقیه رو هم میبینم جهت کیفور شدن و حس خوب از زیبایی و این صحبتها. حس میکنم توی این بلبشو ها و خبرهای ناراحت کننده واقعا احتیاج دارم از این زیبایی ها استفاده کنم. انگار تنها چیزهایی که یادم میندازه زندگی وجود داره توی تک تک ثانیه ها همون وزش باد، آفتابی که به برگها میخوره، پیامکهای آبی وقتی ساعت جفت شده، خنده دو نفر با هم، یه بچه که از پشت شیشه ماشین نگاهم میکنه و همینطور چیزهاست. آبی وقتی میبینه از این خجسته بازیها درمیارم فکر کنم روش نمیشه مستقیم بگه میخنده و میگه: چقدر تو بامزه ای. بعد این رو با خنده و یه لحن خاصی میگه که خودم هم خندم میگیره. هر چی هم اصرار میکنم یعنی چی؟ داری مسخرم میکنی؟ و اینا بیشتر میخنده و میگه نه بخدا بامزه ای که البته منظورش همون دیوونه ست یحتمل D:
+ وضعیت مالیم اصلا تعریفی نداره. تمام حقوقم که خرج شده بماند، پیشاپیش ماه بعد رو هم از دست دادم بخاطر سه تا دندونم. خداوندگارا خودت آبروم رو حفظ کن یا یه کیسه پول برام از آسمون بفرست. ( بست بدید به اون قسمت از سریال کوچه اقاقیا که رضا عطاران روی پشت بام میخوند: چی میشه بیفته یه کیسه پول از آسمون و می افتاد! بعدا میفهمید از هلی کوپتر بانک افتاده)
عادات و ترسهای ما، به ناگزیر مفهوم آینده را ساخته اند.که هر دو، دست آوردی از گذشته هستند.پس گذشته ی نابود شده. قادر به ساختن چیزی در آینده خیالی، نیست
ذهن ما ،در حال فریب ماست
سلام. نبودید یه مدت. خوش اومدین.
همیشه گفتم ذهن فریبکار خوبیه :)
یلدات مبارک دلبر فرفری
ممنونم خوشگل خانوم. یلدا برای شما و عزیزات هم مبارک.
سلام فرفری جان
چقدر همیشه قشنگ مینویسی
حس و حال تو همیشه منو یاد ۱۰ سال پیش خودم می اندازه و آرزو میکنم تک تک این لحظه ها رو عشق کنی
منم عاشق مراسم ها و جشن ها هستم ولی متاسفانه به خاطر یه سری مسائل کمرنگ شدن واسم ولی با این پست تو ، دوباره برای یلدا انگیزه گرفتم
سلام به خانم مهندس عزیزم. پس امیدوارم ۱۰ سال بعد من هم به اندازه شما موفق و فعال باشم.
حالا اینطوری نیستم که حتما لباس قرمز بپوشم و چمیدونم لاک قرمز و این حرفها ولی اینکه سر سفره انار و هندونه و آجیله و فقط خودمون میدونیم فلسفه ش چیه رو دوست دارم.❤️
وای چه قدر مثل خودمی. من انقدر از هر مراسم سنتی خوشم میاد که نگو.
یلدات مبارک عزیزم.
هوای این جوری هم عالیه
یلدا مبااارک. هوا که اینجوری خوبه بماند، توی این فصل کلی جشن و مناسبت هم هست که خوشگلترش میکنه.
همین جشنهای سالانه، فارغ از اینکه متعلق به چه فرهنگ، کشور و ... باشه، میتونه دلیلی باشه برای حال خوبمون...
حال خوبی که این روزا کیمیا شده و پیدا کردنش به این راحتیا نیست...
+ امیدوارم همیشه حال دلتون خوب باشه و شاد باشید...
دقیقا. حس میکنم جشنها توانایی و قابلیت برانگیختن حس نوستالژی رو به شدت دارن حتی اگر بی توجه باشیم.
+ ممنونم همچنین
چقدر حس خوبی داشت خوندن این نوشته.
با اینکه هنوز عید نیومده داشتم تصورش میکردم.هم چیزایی که تو نوشتی هم مراسمایی که خیلی کوچیک بودم دیدم و الان حذف شده.چقدر منم دلم از این دلخوشیای کوچیک میخواد.دلم حیاط خونه مادربزرگمو میخواد که یه آفتاب کمرنگ پاییز بهم میخوره ولی هوا نه سرده نه گرم.هروقت میرم اونجا احساس زنده بودن میکنم چون تقریبا همونطوری بکر مونده.متاسفانه الان که تو اردوگاه اجباری تهران زندانیم و از خونه هم نمیشه رفت بیرون انقدر هوا آلوده س.حتی امروز که یکم بارون بارید بازم تمیز نشد.
چه خوب که حس خوب داشته
همه میگن هیچی رنگ و بوی قدیم رو نداره و واقعا هم همینجوریه اما هرچقدر دل مرده باشیم چشممون به لبو وهندونه یلدا که میفته یا موقع رنگ کردن تخم مرغهای هفت سین ته دلمون یه کم قیلی ویلی میره. از همه مهم تر اینکه وقتی حتی با خوندن و نوشتنش حسش میکنیم یعنی خیلی قوی و قشنگه
لیمو جونم



همه اینا نشون دهنده اینه که چه آدم اصیلی هستی
ما ملتی بودیم با ده ها جشن در هر سال و در پایان هر سال ، روزی رو برای دوباره از نو ساختن و جشن گرفتن انتخاب کردیم به نام نوروز.
معنی عشق بی اندازه ما به فرهنگ و اصالتمون اینه که فرهنگ واقعی ما غیر قابل زواله
رها جون جون
جشنهای ایرانی واقعا زیبا و پرمعنان. توی همه ی دنیا جشنها بنظرم کمرنگتر شدن اما همینکه چهارشنبه سوری از روی آتیش بپرم یا اون مسیحی توی هالووین یه ظاهر ترسناک داشته باشه یعنی زنده موندن و ادامه دار شدن این جشنهای خوشگل.
منم اعتقاد زیادی دارم به این مراسما، حالم رو خوب میکنه
ولی من هیچوقت این مراسمات برام مهم نبوده
اما اعتقاد دارم اینایی که براشون مهمه و دوس دارن این مراسما رو خوش ذوقن، مهربونن و ته دلشون هنوز یه نیمچه امیدی هست
دیوونه دوس داشتنی
منم از اون کیسه ها موخوام
تو خودت کلییی مهربونی
آره من بصورت بسیار خنگولانه ای همیشه یه امیدی دارم طوری که انگار آهنگ یه روز خوب میاد سروش هیچکس توی پس زمینه ذهنم روی تکراره.
+ اوکیه. دونه دونه داریم بیشتر میشیم، میشینیم رو پشت بوم و میخونیم تا بیفته.
خب اعداد و ساعتهای جفت همگی خوش یمنن همینطور جشنها به طور کلی هیشه حال و هوای جشن طور داشته باشی عزیزم
ممنون دزیره جون مهربونم. همچنین شما
امروز که اینجا هوا سرد و ابری و خوشاینده ❤️
منم با آبی هم عقیده ام و به نظرم واقعا بانمکی
البته بانمک باهوش و خوش ذوق. ببین من واقعا روز توی ماشین کولر میزنم باورت میشه؟! کلا یه اپسیلون گرما دیوونه م میکنه ولی بعد شب می لرزم.
منم هر چیزی هر جشنی که باعث خوشحالی و ذوق خودم و بقیه بشه دوست دارم و موافقم.
پول خواستی بگیری دوتاش کن یه کیسه شو واس من بذار کنار
ثمر خجالتم نده. مهربونی که اینجوری حس میکنی



آره چون خودمم همینطوری ام. کلا این بدن من چیزی از تعادل نمیفهمه، یا سردشه یا گرمشه.
+ حتمااا. اگر بشه سه تاش میکنم که یکی رو شریکی استفاده کنیم
تا تو هستی با اطمینان میگم دنیا هنوز زیبایی های خودش را داره
بس که قلبت بزرگ و مهربونه تیلو جان
منم وقتی ساعت جفت شده میبینم ناخودآگاه تودلم میگم:یکی دوستت داره والان داره بهت فکرمیکنه.
،نمیشه زین پس عاشق بهاربشی تاپاییزوزمستون؟
همه چی خوب بود بجز اینکه ازبی برگ شدن درختاهم لذت میبری
به خودت بیا
آها آره منم همیشه میگم جفت که شد یعنی یکی بهت فکر میکنه.

شما پیش از همه چیز این رو در نظر بگیرین که من کلا درختها رو دوست دارم برای همین تمااام تغییراتشون رو هم دوست دارم. بهار فصل تولدم و مورد علاقمه اتفاقا به شرطی که گرم نباشه
غروب ها بزن آی فیلم کوچه اقاقیا ببین پس
هم درد دندون یادت میره هم درد خرج ترمیمش
واقعی میگی زهره؟؟!!
ولی درد خودش آره
درد خرجش نه
دقیقا هوا یک جوریه که آدم میخواد بره بیرون نمیدونه چی باید بپوشه. ولی پاییز واقعا قشنگه و رنگی رنگی
وای لیمو جون از بیپولی نگو که من این ماه دوتا سفر رفتم قشنگ کارتم خالی شد
اوهوم
به امید پر شدن دوباره کارتهامون 
+ درک میکنم. درسته اون کاری که واسش هزینه میکنیم خوبه و می ارزه اما همین که میدونی هیچی نمونده باقی ناراحت کنندست.
این روزها، روزهای خوبیه همراه با جشنها و شادیهای مختلف. امیدوارم حالِ دلت خوب باشه لیموی عزیز.
ممنونم الیشاع جان. شما هم همینطور
منم این روزا دلخوش به همین خوشی های کوچیک هستم مثل صدای ترولی آبدارچی، موسیقی مورد علاقه در حال رانندگی و سایه روشن لاک قشنگ روی ناخنم و ....
همشون رو تجسم کردم. حتی خودتون رو پشت فرمون که گاهی با موسیقی زیر لب هم آوا میشین.
اصلا باید بیام پست را از اول بخونم ... از اول کامنت بدم
ولی اون اول و اون نوشتن احتمالا ماله الان و امروز نیست
صد بار بیا. هربار خوشحال میشم
+ آره امروز سردتر بنظر میاد
سلام خوشگل خانم
چه چیزایی یادته...کوچه اقاقیا فقط اسمش یادمه
اصلا کیسه پولش یادم نیومد حتی...
در راستای سنتهای خوشگل... خیلی دوستشون دارم ولی آدم ریزه کاریا نیستم ... گاهی آنچنان دقیق میشم که گفتنی نیست گاهی هم کلا هرکاری دلم میخواد میکنم و به هیچ ریزه کاری پای بند نمیشم
زیبایی ها را دوست دارم ... از جفت شدن ساعت و دقیقه خوشم میاد
از خندیدن بقیه خیلی خیلی خوشم میاد
از شوخی های بی مزه ی عشقم ... خوشم میاد
از شوخی های بی مزه بقیه بدم میاد
چرا دارم اینا را مینویسم؟
مگه نباید پست تو رو بخونم و در مورد پست بنویسم؟
چرا دارم در مورد خودم مینویسم؟
سلام به خوشگل خانم ۲

برای خودمم عجیبه چون نیم وجب بچه بودم و عملا هییییچی از سریالش یادم نیست بجز صورت آقای منوچهر نوذری و همین سکانس. نمیدونمم چطوری. برام بامزه بوده
+نه ریزه کاریای خیلی دقیق اما از اون چیزایی که خودت معنیش رو میفهمی اما یه خارجی نمیدونه. مثلا من نمیدونم ستاره ی روی کاج کریسمس برای چیه یا چرا تو جوراب هدیه میذارن.
++نه. معلومه که میشه درباره خودت بنویسی. خودم اکثرا همینکارو میکنم با پستای بقیه
++ منم حتی شوخیای بی مزه آبی رو دوست دارم و واقعا خندم میگیره اما بعضی شوخیاش ناراحتم میکنه. حتی بگه برو بابا ناراحت میشم که یعنی چی به من میگی برو
سلام
ببخشید شوخی های آقایون چی بود اون وسط؟ ربطشو به بقیه پست نفهمیدم.
سلام به شما
راست میگین بی ربط شده بود از یه جا شروع کرده بودم و به یه جای دیگه رسیده بودم. پاکش کردم.
در توضیحات روش دیوونه کردنم نوشتم. مثلا یه شوخی خیلی معمولی بین پسرا واقعا بین دخترا وجود نداره و ناراحت میشیم.